سفارش تبلیغ
صبا ویژن
86/6/4 12:9 ع

عمر  را  پایان  رسید  و  یارم  از در در نیامد

قصه ام  آخر  شد  و  این غصه  را  آخر نیامد

جام  مرگ  آمد  بدستم جام می هرگز ندیدم

سالها  بر  من  گذشت  و لطفی از دلبر نیامد

مرغ جان دراین قفس بی بال پر افتاد و هرگز

آنکه  باید این  قفس  را  بشکند  از در نیامد

عاشقان روی  جانان ، جمله بی نام  و نشانند

نامداران  را  هوای   او   دمی  بر  سر  نیامد

کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند

با که گویم آخر آن  معشوق جان پرور  نیامد

امام خمینی ( ره )



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :نوجوان::نظرات دیگران [ نظر]

    پهلوان شهید سعید طوقانی ، از جمله نوجوانانی بود که رمز عزت و غیرتمندی را از امام راحل فراگرفت و برای سربلندی دین و میهن ، از فدای گرانبهاترین دارایی خویش ، جان ، دریغ نکرد .

    سعید طوقانی ، سال 1348 در تهران به دنیا آمد و به لحاظ اینکه پدرش حاج اکبر ، از ورزشکاران باستانی بنام تهران بود ، در سن چهار – پنج سالگی به این ورزش علاقه مند شد و به همراه پدر و برادران بزرگترش که آنان نیز از جمله ورزشکاران بودند ، در زورخانه حضور پیدا می کرد
    علاقه زیاد او به شیرینکاری در ورزش باعث شد تا در این زمینه رشد بسیاری کند و با ارائه نمایشهای زیبا، همگان را متحیر سازد .  شش سالگی او مصادف بود با حضور بیش از پیشش در عرصه ورزش باستانی و در سن هفت سالگی در مراسمی با حضور مسئولین رده بالای مملکتی آن زمان - سال 1356 – توانست تنها در عرض 3 دقیقه 300 دور به دور خود بچرخد و با اجرای حرکات منحصر بفرد ،
    بازوبند پهلوانی کشور را از آن خود سازد .
    از آن روز به بعد ، پوسترها و تصاویری با عنوان « پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی » زینت بخش زورخانه ها و نشریات ورزشی شد .

    با شروع حرکت مردم به رهبری امام خمینی (ره) علیه ظلم و ستم حکومت طاغوت ، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد و با سیل خروشان ملت همراه گشت .
    با شروع تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران در مهر ماه سال 1359 ، باوجودی که سن و سال چندانی نداشت ، بر رفتن به جبهه اصرار می کرد ، چرا که نمی توانست بماند و شاهد باشد که برادران بزرگترش علی ، محمد و حمید به جبهه بروند و او در خانه باشد .
    مجروحیت علی و به دنبال آن مفقود شدن محمد در عملیات والفجر یک در بهار سال 62 ، تصمیم سعید را برای اینکه جای برادرانش را در جبهه های دفاع از دین و شرف پر کند ، دوچندان کرد . سرانجام با اصرار فراوان توانست همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی ، برای اجرای ورزش برای رزمندگان اسلام ، راهی جبهه شود . ولی خود بخوبی می دانست که این همه فقط بهانه ایست برای حضور در صفوف رزمندگان  و بس .

    در بازگشت از جبهه ، اگرچه جسمش به خانه بازگشت و ظاهرا در کلاس درس بود، ولی روحش در جبهه ها جا مانده بود و همان شد که آنقدر اصرار ورزید و با دستکاری شناسنامه خود و بالا بردن سنش ، توانست در بهار سال 1363 راهی جبهه ها شود .
    سعید با حضور در پادگان دوکوهه ، به همراه شهید « عباس دائم الحضور » توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با بهره گیری از کمترین امکانات ، زورخانه ای نیز در اردوگاه برپا کند که بعد از شهادت او نیز ورزش باستانی در جبهه ها از جایگاه ویژه ای برخوردار بود .
    حضور در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر 27 محمد رسول الله (ص) درعملیات بدر در زمستان سال 1363 ، بقدری برای او مهم بود که باوجود بیماری شدید ، از بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک خود
    را به راهیان نبرد رساند و توانست به عنوان پیک و پیام رسان فرمانده در عملیات حضور پیدا کند .
    شامگاه بیست و دومین روز اسفند ماه در شرق دجله ، صفوف رزمندگان می رفتند تا سینه خصم را بشکافند و سعید باوجود ناراحتی جسمی ، دلیرانه و دلسوزانه مسئولیت خود را به انجام می رساند که بناگه دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شد . فرمانده گروهان که به او نزدیک شد ، متوجه شد 
    گلوله تیربار سنگین دوشکا شکم او را دریده است و لحظه ای بعد سعید زانو بر زمین زد و به نزد برادر خود شتافت . 

    دست نوشته حضرت آیت الله خامنه ای بر روی تصویر شهید سعید طوقانی

    بسم الله الرحمن الرحیم

    درود بر عزیزانی که با درخشش جوانی خود ، این فصل از تاریخ کشور را درخشان کردند و با فداکاری شجاعانه خود ، خون آنرا در رگ این ملت و این کشور دواندند .

    سید علی خامنه ای

    جنازه محمد ده سال بعد از شهادتش  باز آمد و ده سال بعد از شهادت سعید نیز استخوانهای پهلوان کوچولوی کشور بر دوش دوستان و آشنایان رفت تا در ورزشگاه شهیدان طوقانی در کاشان به خاک سپرده شود .



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :نوجوان::نظرات دیگران [ نظر]

    <   <<   16   17   18   19   20      >