سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این به بعد خلاصه ای از زندگی فرماندهان بزرگ در این وبلاگ به طور خلاصه قرار می گیرد.
اولین خلاصه درباره ی شهید بروجردی است.
از این به بعد نمی گویم که به ادامه مطلب بروید لطفا از این به بعد هر موقع ادامه مطلب باز بود به ادامه مطلب بروید.... .. . .متشکرم


شهید بروجردی
در روستایی در اطراف بروجرد به نام گرگ دره به دنیا آمد.اسمش محمد بود و مادرش او را میرزا صدا میزد.5سالگی پدرش را از دست داد و ارباب ده زمین های آنها با توطئه تسخیر کرد.آنگاه به تهران آمدند.خواهر کوچک خدیجه و همسرش رضا کوکب و فرزندانش را پناه دادند.علی پسر بزرگ وی و محمد به کارگاه تشک دوزی میرفتند.صاحب کارگاه محمد را با اکراه پذیرفت اما بعد ار مدتی بخاطر هوش و مهارتی که داشت توانست با هتل های بزرگ تهران قرارداد ببندد.به وسیله یه مبارز مسلمان محمد با امام آشنا شده و دلیل مبارزه با شاه و اینکه چقدر بیگانگان بر روی رژیم تسلط دارند را فهمید.از آن به وی هم به مبارزه با شاه پرداخت و توانست گروهی از جوانان به نام توحیدی صف را ایجاد کند و کارهای بزرگتری انجام دهد.با این که آنها مبارزه مسلحانه را انتخاب کردند اما فرق اساسی آنان با سایر گروه های مسلحانه این بود که ابتدا قبل از اجرای هر طرح با امام و یا اطرافیانش مشورت کرده و اجازه را دریافت می کردند آنگاه طرحی را اجرا می کردند و گرنه هیچ.از جمله کارهایی که این گروه انجام داد انفجار کافه ی خوان سالار محل عیش و نوش آمریکاییان و درباریان و به فساد کشاندن جوانان ایرانی ، انفجار هلیکوپتر حامل چند مستشار امریکایی و انفجار مینی بوس حامل چند نظامی امریکایی.آنها با انجام این طرحها می خواستند آمریکاییها و رژیم شاه بفهمند که مردم از توطئه هایشان با خبرند و اگر امام نیست یاران ایشان راه را ادامه می دهند.و دیگر اینکه به جوانان عصبانی از شاه و کارهای رژیم راه را نشان دهند.گروه توحیدی صف شب ها اعلامیه پخش می کردند و مردم را آگاه می کردند دور و برشان چه می گذرد.این آگاه سازی ها باعث شد در دی ماه56 وقتی اعلامیه ی رژیم بر علیه امام چاپ شد مردم به خیابان ها ریختند.تظاهرات در بعضی شهر ها مانند قم بسیار شدید شد به طوری که رژیم از مقابله ی مسلحانه استفاده کرد.در چهلم شهدای قم مردم تبریز به خیابان ریخته مراکز دولتی را آتش زدند.پس از کشتار مردم تبریز ، مردم یزد به خیابان ها آمدند و این حماسه ادامه داشت تا شاه در شهرهای بزرگ حکومت نظامی اعلام کرد.اما در روز اول تظاهرات بسیار عظیمی در همه شهرها انجام شد و دوباره برای سرکوب مردم از سلاح استفاده شد.شهدای هفده شهریور57 توانستند ابهت حکومت را شکسته و پوشالی بودن آنرا نشان دادند.گروه توحیدی صف هم در این دوره طلابه دار بود.رساندن اعلامیه ها و نوار های امام در کمترین زمان و حمایت مسلحانه از مردم در تظاهرات از جمله فعالیت های آنان بود.عاقبت دلسوزی و همراهی کسانی چون محمد و یارانش و مبارزه مردم باعث فرار شاه شد.آنگاه زمزمه ی آمدن اما بر سر زبان ها افتاد تا بلاخره در هفته اول بهمن به صورت جدی آمدن امام گفته شد.برای آمدن امام باید گروهی مسلحانه از امام حفاظت می کردند.پس از گفتگوهای بسیار در شورای انقلاب گروه توحیدی صف انتخاب شد.وقتی شهید بهشتی و مطهری این پیشنهاد را با محمد در میان گذاشتند او اشک شوق  ریخت.کاری سخت بود.از جمله مشکلات آمدن جمعیت بسیار زیاد برای دیدن امام و اینکه آنها باید کیلومترها امام را در بین این جمعیت تا خانه سالم می بردند و این که دشمنان انقلاب و امام هم می توانستند وارد مردم شده و دست به توطئه بزنند.با این حال محمد مردانه پذیرفت.مهمترین مسئله توجیه و آماده سازی نیروها برای هر پیشامدی بود.سرانجام این روز هم به پایان رسید و گروه توحیدی صف از این ماموریت سربلند بیرون آمدند.با آمدن امام به کارها سرعت بخشیده شد و تا 12 تا 22 بهمن حوادث مهمی اتفاق افتاد.مهمترین معرفی دولت بود.


بقیه در پست بعدی انشاء...


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :نوجوان::نظرات دیگران [ نظر]